من چه میخواستم ؟! من که نخواستم تا به خانه میرسم جای پتو و بالشت حال و احوالم را بپرسی ! من چه میخاستم ؟! من که نخواستم جای اینکه هر روز در خانه غذاهای تکراری درست کنی یکبار غرورت را بگذاری کنار و روی میز ضرب بگیری که امشب شام مهمونتم ! من چه میخاستم ؟! من که نخاستم وقتی که سرکار ام آمار فیلم های سینماهای محل را بگیری دو عدد بلیط از بهترین اش تهیه کنی بگذاری لای در وقتی خسته از راه میآیم در را باز میکنم بیوفتد ببینم بپرسم اینها چیست ؟! بگویی دوست داشتم عشقم کشید بلیط بگیرم با عشقم بروم سینما ! من اینها را خاستم ؟! من چه میخاستم اصلا میتوانی خاسته های مرا درک کنی ؟ من که نخاستم وقتی کوه پیراهن هایم را خودم اتو میکنم که تو کمی استراحت کنی ، جای احساس پیروزی و ریاست بگویی : دمت گرم ، نوتلای دو هفته ت با خودم : من که نخاستم در لیست کارهای روزانه ات اسمی از من بوده باشد که ماست پرچرب ، شیرکاکائو غلیظ ، نوتلا . یا ... مورد علاقه های من یادت باشد . من که نخاستم وقتی اتش عشقمان خاموش شد هم توی خانه مثل روزهای اول ارتباطمان بگردی
من که نخاستم وقتی شب دو نفری میرویم لب ساحل دست هام رو بگیری رو با دقت من رو ببوسی ! من که نخاستم شرط بندی کنیم شب که میریم لب ساحل دوتایی شناکنیم بریم زیر آب و هرکس که زودتر اومد بالا باید صد بوسه مهمون کنه ! من که نخاستم دوتایی برویم استخر ، از همان استخر های دوازده شب به بعد ، زیر آب شکمت را ببوسم ، من که نخاستم دستام رو زیر شکمت بشقاب کنم تا روی آب مسلط بمونی بین دوتا کتفت رو ببوسم ! من که نخاستم وقتی دستام رو برات بشقاب کردم یکهو نامم را صدای کنی وبگویی ، می شود تا صبح دست هایت را برایم بشقاب کنی؟
من که نخاستم وقتی از سر کار میام بدو بدو در حالی که سگک دستبندت رو میبندی بیای سینی شربت رو از قبل اماده کردی بیاری از دستت بگیرم بزارم زمین و دست هات رو دور گردنم حلقه کنی و از بدنم بالا بری! و من هم بوی تنت رو استشمام کنم خاستم !؟
من که نخاستم وقتی با دوستانت میری بیرون برمیگردی خونه رو مرتب کردم بتوانی از مدل ته ریشم و زیر پوش رکابی و چروکم بفهمی که تو نبودنت چقدر اذیت شدم ! من که نخاستم برویم شمال بعد از گردنه حیران یکجای پرت نگه دارم توی مه باهم معاشقه کنیم ! من که نخاستم وقتی روزی فروش مغازه ام خبری نبود و از کار میرسم درک کنی و جای غرغر دوتا چایی بریزی تا باهم خستگی روزمون رو بگیریم ! من که نخاستم زمستان که شد بشینیم کنار بخاری و بستنی دست ساز تورو باهم بخوریم ! من که نخاستم تابستان که شد برام تاپ های رنگارنگ بپوشی با دامن های کوتاه! من که نخاستم حامله که شدی قیافه بچه مظلوم هارا بخودت بگیری و با صدای بچه گانه نگرانی ات از اینکه نکند بچه مان من را از تو بیشتر دوست داشته باشد بیان کنی تا نازت را بکشم و لذت ببرم ! منکه نخاستم توی خیابان در گوش هم پچ پچ کنیم و دوتایی بخندیم ! من که نخاستم توی مترو سرت رو روی سینه م بگذاری و مراقب باشم تا کسی پایت را لگد نکند ، یا کیفش به تو بخورد که اذیت شوی! من که نخاستم توی خونه با شلوار جین و بدون تیشرت با تاپ بگردی تا مدام فدایت بروم ! من که نخاستم وقتی حمام میکنی برای یکبار هم که شده حوله ات را برایت گرم کنم ! من که نخاستم وقتی دلت کمی تنوع بخواهد خودت بگویی برهم برویم شمال دست هایم را برایت بشقاب کنم و با دقت ببوسمت من که نخاستم برویم زیر آب باهم مسابقه تنفس برویم !
من فقط دوستداشتم چشم هایم را ببندم و خیالکنم وقتی پشت چراغ قرمز میگفتی کمربندتو ببند واسه این باشد که ته دلت یکخورده از نبودنم لرزیده. وگرنه چه کارت دارم؟ تو نگران پلیس و جریمه باش!